لطفا از عینک من تعریف کنید

آوریل 29, 2009

نمیدونم چرا وقتی به بلاگ فکر میکنم همینطور موضوعات مختلف واسه نوشتن میاد تو کله ی گرامی اما وقتی میشینم پشت فرمون همه چی یادم میره و جلو افسر خاموش میکنم!

آهان بابام جان یادم اومد میخواستم در مورد کلاسای آموزسش رانندگیم بنویسم.

واللا بنده به خاطر این بیماری مورد داری که تو معرفیم(الان دیدم هنوز تو معرفی اسم بیماریمو نذاشتم .بیماری من که اسم تخصصیش «میزانپیلی فیش تاشینگه» ه یک بیماری خاصه که عوارض زیادی داره که از جمله میشه به اعتماد بنفس فراوان ، خوش خوشان شدن از تعاریف در حد تیم ملی زمان برانکو و… دیگری از عوارض که با یک سرچ کوتاه تو گوگل میتونید به دست بیارید) هم اومده خیلی خوش خوشانم مسشه کسی از من تعریف کنه اما دیگه تا حالا اینجوری ازم تعریف نشده بود جان شما.

جریان از این قراره که این آموزشگاه کلاسای تئوریشو داشت برگذار میکرد و منم شرکت میکردم اما از اونجایی که آموزشگاه جای خوبی نبود آدمای پچل مچل زیاد میومدن تا اینکه….

بله تا اینکه یک روز قهرمان قصه ها اومد و منو سوار اسبش کرد و….

ببخشید خط رو خط شد!

تا اینکه یک روز یک برادر ارزشی ارتشی از در اومد تو و گویا جلسه ی قبل مردود شده بود واموده بو امتحان بده.

البت بنده همچین که نگام به نگاش افتاد با خودم گفتم این دم حسابیه اما دیگه نمیدونستم اینقذه آدم حسابیه.

طرف اومد صندلی پشتی بنده نشست و دید من دارم مثل بچه درسخونا کتابمو تورق میکنم.ازم پرسید

– ببخشید امروز امتحان دارین؟

– خیر

-ببخشید عینکتون پورشه!

– بله

– خیلی قشنگه

– جان مرسی!

آقا تو نمیری همچین این جملش به ما حال داد که تا 45 دقیقه اصلا به صحبتای مدرس گوش نمیدادم

بنده به عنوان نماینده برادران پورش زن این جمله رو میام لطفا از عینک ما تعریف کنید!

تکمله:نگی طرف عقده ای تشریف داره بنده عرض کردم بیماریم رو به وخامته!

بیان دیدگاه